رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نی نی من وباباش(اقا رهام نازنازی)

سفر به تبریز

امروز 7 نوروز استو ما تصمیم گرفتیم بریم تبریز خونه دختر عمه من (مامان) و خیلی خوش گذشت اونجا بهمون فقط حیف که یه برف سنگینی اومد و من خیلی ترسیدم که نکنه تو مریض بشی و برگشتیم زودی اینمم چندتا از عکساش: اینم عکس رهام و پارمیس رهام مشغول تماشای سی دی در راه برگشت نمایی از یخبندان خیلی خوش گذشت بهمون ...
29 ارديبهشت 1393

نوروز93

سلام عشق مامان ببخشی که یه مدته غافل شدم از وبلاگت قول میدم زودی جبران کنم و تمامی مطالب جامونده رو واست بذارم امسال سال اسب و امیداورم اسب زندگیت رو به خوشی وسلامتو عشقو شادی بتازه و کوچولوی من همیشه سلامت و شاد باشه این سفره هفسینمونه که به کمک اق رهام چیدیمش اینم پدرو پسر که پدر از شادی چشماش غرق اشک  شده قربون خندش در پایان فقط از خدا سلامتی و عشق و برکت واسه خودمونو همه اطرافیان و دوستای گلمون میخوام ...
29 ارديبهشت 1393

مهمونی خاله شیما و رهام جون

سلام عزیزم روز چهارشنبه فکرکنم ٢٥ اذر مهمونی خونه خاله شیما بود و قراربود اولین قرعه کشی دوره ایمون باشه .خاله شیما کلییییی زحمت کشیده بودو کلی بهمون خوش گذشت در ضمن اولین دوره قرعه کشیو منو خاله صفورا برنده شدیم (برعکس صندقهای همیشگی) و حالا اینهم از عکساش: درحال تعارف کردن چوب شور به بنیتا رهام و عشقش آوا مشغول تماشای سی دی هردو رهام مشغول بازی  خاله شیما ممنوینم ازتتتتتتتتتتتت ...
14 دی 1392

مهمونی خاله ازاده و هانا جون

سلام عزیز دلم ما امروز یعنی دوشنبه به اتفاق خاله سهیلا و مریم جون و یاسمن جون و سیما و حدیث و مریم گلی و... رفتیم خونه خاله ازاده و هانا جون راستی خاله نیر جون هم که ارومیه میشینن اومده بودن  اینهم چن دتا از عکساش:  در بدو ورود رفتی بالای سرسره   کلی حال میکردی رو سر سره نمیدونم چی دستته خخخخ   ...
11 دی 1392

از شیرگرفتن شیرمردم رهام

سلام عزیزم خیلی دلم گرفته اخه بعد از مهمونی خاله یاسی یه تصمیم جدی تری گرفتم تا شیر ظهرتو واز صیح بعداز خواب تا شب قبل از خوابتو بگیرم بله از روز شنبه٩ اذر ٩٢ من بعد از بیدار شدنت از خواب تا شب بهت شیر ندادم و تو همش فغان میکردی الهییییی بمیرمممممممممممم ظهر واسه اولین بار بدون میمی خوابیدی خیلی واسه یه مادر غم انگیز الهی زودتر این پروسه تدریجی از شیر گرفتن تموم بشه و تو هم کنار بیایی همش دعا میکنم ولی تا جایی که میتونم میبرمت بیرون روز شنبه کلاس مادروکودک یابه قول خودت پاپاپا رفتیم دوشنبه هم بردمت کانون پرورشی فکری که تو کلی دسته گل به اب دادی و پی پی کردی من بیچاره با یه بدبختی از خ وزرا تا مینی سیتی اوردمت تو هر ماشینی سوار شدیم از بوی ...
12 آذر 1392

مهمونی خاله یاسمنو رادین جون

سلام گلم ٧ اذر همگی دعوت بودیم خونه خاله یاسمن(مامان رادین )جون که خیلی زحمت کشیده بودو کلی هم بهمون خوش گذشت ازش ممنونیم راستی یه خبر خوش از این ماه قراره به بهونه قرعه کشی همه ماهی یکبار هموببینیم هورااااااااااااااااا وامابریم سراغ عکسها در ضمن بابارشید این اولین مهمونی بود که با همه خستگیش مارورسوند باباجون ممنونیم . لازم بخ ذکره که تو این جکع تو فقط اوارو اسمشو بلدی و از صبح تا شب همش میگی اوا اوا عشقت نفر جلویی سراین ماشینه هم که کلی قلدری میکردی و نمیذاشتی کسی بشینه روش اینهم جمع دوستان مهربونمون که فقط رهام خاله شیما پی شیطنته نیست خاله یاسمن ممنونیم از همه زحماتت ...
12 آذر 1392