رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

نی نی من وباباش(اقا رهام نازنازی)

لیست مامانی ابان

 اسم مامان..............سن...... مدت ازدواج..... جنسیت نی نی ........ تاریخ زایمان......... اسم نی نی .مریم...................29.........4................. پسر....................... 17-6 ................ پندار .چمیست.............................................دختر-دختر..................1-7....................دریتا و آنیتا .مریم ..................29.........5..................پسر.........................3-7.................. حامی .تداعی.................................................پسر.........................4-7..................علی .مهتا...................................................دختر.........................17-7...............
14 اسفند 1390

واكسن 4ماهگي رهام جون

  امروز 4شنبه 10/12/90 راستش 1هفته ديرتر واست واكسن زديم چون وقتي از مسافرت اومديم تو تب كردي  خلاصه نميدوني وقتي داشتن واست واكسن ميزدن چقدر ناراحت بودم بخصوص اينكه تو تا فردا قرار بود درد بكشي ازت چندتا عكس گرفتم  وتو اولين فرصت واست ميذارم من الان برم كمي خونرو مرتب كنم پسرگلم واست بميرم چون تا 8 صبح پنج شنبه  بيدار بودي وناله ميكردي ...
14 اسفند 1390

خريدن كالسكه واسه رهام جون

امروز 3شنبه 9/12/90 ما امروز رفتيم به اتفاق بابا صابرو عزيز رفتيم خيابون بهار تا كالسكه بخريم اخه من سر سيسموني قبول نكرده بودم بخرم اما ديدم نميشه واسه همين خاطربود كه رفتيم بخريم الهي فدات شم مامان كه از اين به بعد ميخواي بر ي بگردي. راستي امروز قالب گير پا واست خريديم اما باباجونت خرابش كرد ومن هم كلي گريه كردم راستي امروز صبح با عزيزت رفته بودي آفتاب بگيري وقتي برگشتي ديدم چقدر لپ گلي شدي لپاتو بخورم  بعد از اينكه اومدي خونه عاشق مشمع فريزر شده بودي و كلي باهاش بازي كردي راستي امروز اولين بار بود كه دندونيت رو دادم دستت و خورديش ...
14 اسفند 1390

اوليناري كه رهام كفش مي پوشد

امروزجمعه13/12/90 داريم حاضر ميشيم بريم خونه بابايي محمد باباجون رشيد هم حسابي سزما خورده الهي فداي اون پاهاي كوچولوت بشم كه كفشات اندازت شده.اما موقع پوشوندن حسابي غر زديا قربون قد و قوارت برم من ...
14 اسفند 1390

4 ماهگي رهام جون

امروز 4/12/90 توامروز 4 ماهت تموم ميشه وارد 5 ماهگي ميشي الهي فدات شم كه انقدر زود داري بزرگ ميشيچون عازم سفر بديم نتونستم ببرمت واكسنت رو بزنم  ميخوام چندتااز كارهايي كه انجام ميدي رو بنويسم : پسرم ميتونه:بلند بخنده .غلت ميزنه به 2طرف .ميتونهبه شكم برگرده و سرش رو زمين بذاره و رو شكمش بخوابه و كلي حال كنه.با عروسك و جغجغش بازي كنه و اونها رو محكم نگه داره.بوو ميكنه وكلي تف جلوي دهنش جمع ميكنه.دست منو باباش رو محكم نگه ميداره.از نخ عروسك هاي كنار تختش ميگيره تا بتونه اونها رو دسست بگيره.پاهاش رو مياره بالا و اونها رو ميگيره. در ضمن كلي هم قلقلكيه.از مشمع فريزر خيلي خوشش مياد.  اين هم چندتا از عكس هاش: ...
14 اسفند 1390

اولين مسافرت زندگي رهام

امروز چهارشنبه 4/12/90 و ما عازم سفريم به مقصدلاهيجان درواقع امروز بايد واكسن رهام رو ميزديم اما به خاطر مسافرت گفتيم كه بمونه واسه شنبه ساعت 10:30شب بود كه قرار شد ما بريم دم در خونه خاله نازي اينا تا باهم بريم  راه خيلي ترافيك بود تا برسيم خونشون خلاصه بعداز برداشتن ايدين از در خونشون راهي قزوين شديم . الهي  فدات شم كه تو مسافرت انقدر ساكت بودي و صدات در نميومد  اين چند تا از عكس هات: الهي فدات لبات بشم     فداي خنده هات اين هم يه عكس دسته جمعي: آقا رهام در حال رانندگي: رهام در مقابل منزل نيمه كاره خاله نازي در لاهيجان: رهام وباباجون رشيد: اينهم از گوشت خوري پ...
14 اسفند 1390